بِهـ بعضیامـ باسـ گفـ

هِیـ تو 

نِفرینت نِمی کنمـ

فقط میگمـ خدا ازتـ بِگذرهـ

بعد دندهـ عقبـ بِگیرهـ از روتـ رد شهـ

قشنگـ لِهـ شیـ . . .

پیش از آنکه درباره ی زندگی،

گذشته و شخصیت من قضاوت کنی

خودت را جای من بگذار ...

از مسیری که من گذشته ام عبور کن...

با غصه ها ، تردید ها ، ترسها ، درد ها و

خنده هایم زندگی کن...

یادت باشد

هرکسی سر گذشتی دارد ..!

هرگاه بجای من زندگی کردی

آنگاه میتوانی در باره ی من قضاوت کنی...

مرتضی پاشایی رفت

اما صدایش ماندگار ماند...

یکی هست...

همیشه یکی خواهد ماند...

صدایش بغض می آورد برای

درد های عاشقیمان

اما حالا صدایش بغض می آورد

برای رفتنش...

قلب همه ی ما رو تکراره...

تکرار تمام عاشقانه هایش...

دوستداران مرتضی تسلیت...!

بعضی وقتا ته اتوبوس

اون صندلی آخر، کنار شیشه

بهترین جای دنیاست...

برای آنکه مچاله شوی در خودت

سرت را بچسبانی به شیشه و

زل بزنی به یک جای دور...

و فکر کنی به چیز هایی که دوست داری...

و فکر کنی به خاطراتی که آزارت می دهد...!

و گاهی چشم هایت خیس شود

از حضور پر رنگ یک خیال...

و یادت برود مقصدت کجاست

و دلت بخواهد که دنیا

به اندازه ی همین گوشه ی اتوبوس

کوچک شود...

و دنج و تنها...

و آه بکشی

شیشه بخار بگیرد و

تو با انگشت بنویسی ♥ عشـــق ♥

و دلت بگیرد از تصورش...

و دیگر چشم هایت را ببندی

و تا آخرین ایستگاه

در خودت گریه کنی...

یه لیوان از توی اون کابینت بردار...

-خب!

پرتش کن زمین!!

-خب!

شکست؟؟

-آره

حالا ازش عذر خواهی کن!!

-ببخشید لیوان،منظوری نداشتم!!

دوباره درست شد؟

-نه...

متوجه میشی؟؟؟؟؟

همیشه یادتان باشد که 

به نحوی یا طریقی

شما فرشته ی کسی هستید✿

حتی اگر آن را ندانید

او دوستتان دارد و به شما فکر می کند✿

حتی اگر هر روز نشنوید

ایمان داشته باشید که

اطرا فتان مملوء از عشق است✿

حتی اگر آن را حس نکنید

شما تنها نیستید✿

برادری بهـ تعداد نیستـــ

بهـ وفاداریستـــــ

یوسف(ع) یازده برادر داشتـــ

و حسینـ (ع) تنها عباسـ را . . .

من

با کناری ات کنار نمی آیم

کنار می روم...

پاییز را باور نکن

هوای تو

سرد تر از این حرف هاست...

دیدین چقدر لذت بخشه وقتی...


از غریبه ای توی خیابان چیزی میپرسی و او با لبخند و حوصله جوابت رامیدهد

وقتی مهمونات دستور غذایی رو ازت میپرسن

وقتی هدیه ات را باز میکند و چشمهایش از خوشحالی برق میزند

از خیابان که رد میشوی راننده ای که حق تقدم با اوست برایت میایستد و با خوشرویی اشاره میکند که رد شوی

وقتی کسی را میخندانی

وقت حرف زدن کلمه ای را گم میکنی و او زود حدسش میزند

عجله داری که از چهار راه رد شوی و چراغ سبز میماند

مسیرت با مسیر بعدی تاکسی یکی است

فوت کردن قاصدک


نسیم خنک تو تابستون

لحظه بیدار شدن از خوابی بد

پیچ آخر جاده و سوسوی چراغ های شهر

وقتی کسی یادش میماند که از چه چیزهایی خوشت میاید

هوای توی گل فروشی

بوی عطر گل نرگس

کودکی در آغوش دیگری است اما دستانش را دراز میکند تا تو بغلش کنی

وقتی سر امتحان یهو جواب یک سوال یادت بیاد

...
همه ي لحظه هاي خوبو براتون  آرزو مي كنم

امام حسین(علیه السلام) بیشتر از آب

تشنه ی لبیک بود

افسوس که به جای افکارش

زخم های تنش را نشانمان دادند

و بزرگترین دردش را

بی آبی نامیدند...

منـ برگشتمـ

 بوخودا کار واجب داشتم

اگه اصرارهای شبانه روزی دوستم نبود

حالا حالا ها پیدام نمیشد...

به این دوتا دوست جونام( شادی جون و محیا جون)

هم اگه تونستید یه سر بزنید

منم آپ میکنم

تنهامون نزارین

www.ghabe-tanhayi.loxblog.comشادی جون

www.shabane19.loxblog.com محیا جون